شبی گذشت، مثل شبهای پیش و پس؛ و ما باز، در خیال پرواز؛ سر به بالش پر
دادیم. آرزویمان خواب بال بود؛ که خواب چشمانمان را ربود. چنان عمیق در
چاه بیابان آمال خفتیم که نه بانگ " حی علی الفلاح " اذان را شنیدیم، نه
طنین " جاهدوا فی الله " جهاد را ... و ناآگاه ، به کابوس شرم از خواب
پریدم؛
" واااای... باز شهادتمان قضا شد...
پاسخ:
متن زیبایی بود ممنون
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
اگه میبینی رفیقام هنوزم مردنو وتنها..
اگه حتی یه ستاره نشده به اسم بابا
غمی نیست ما برقراریم
اون بالا یکی رو داریم
پشت ابر بی قراری..