رها شده ام از هرچه دلتنگیست

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

چند کلمه حرف دل ....

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۸ ب.ظ

گاهی اوقات انقدر دلت سنگین میشود که دیگر نفس هم نمیتوانی بکشی ....

هیچ چیزی نمیتواند بار این سنگینی را از دلت بردارد. گاه نمیدانی از چه راهی حتی میشود از این سنگینی کاست ...

گاهی حرف میزنی ،گریه میکنی،داد و فریاد میکنی و گاهی هم سکوت؛ اما هیچ کدام از اینها سنگینی دلت را کم نمیکند....

دلم انقدر گرفته و حتی شکسته که دیگر توان ساخت دوباره اش را ندارم..... نه ندارم ، این بار دیگر نمیتوانم... دیگر بریده ام ...صبر هم ندارم.....

دیگر از همه چیز دست میکشم حتی از خودم ، چشمم را به روی همه چیز میبندم حتی خودم ،وفا را در حق همه تمام میکنم حتی خودم ....دیگر کسی را دوست نخواهم داشت حتی خودم !!!!!!!

سکوت میکنم 

سکوت

حرف دلم...

چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۴۷ ب.ظ

میخوام این پست رو از خودم بنویسم اما اینکه چی بنویسم برام شده یه مسئله ...

چشم جسم یا دل؟؟؟

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۴۴ ب.ظ

دانشجویی به استادش گفت:

استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت : ایا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !

حرم دل...

دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۱۰ ب.ظ

دلت را خانه ما کن ، مصفا کردنش بامن

به ما درد دل افشا کن، مداوا کردنش بامن

 
اگر گم کرده ای ای دل، کلید استجابت را

بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من

 
بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش

بیاور قطره ای اخلاص،دریا کردنش با من

 
اگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن،بازآ

در این خانه دق الباب کن، واکردنش با من

 
به من گو حاجت خودرا، اجابت می کنم انی

طلب کن آنچه می خواهی، مهیا کردنش با من

 
بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را، جمع و منها کردنش با من

 
چو خوردی روزی امروز، مارا شکر نعمت کن

غم فردا مخور، تامین فردا کردنش با من

 
به قرآن آیه رحمت فراوان است ای انسان

بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من

 
اگر عمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت

تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با من

اندکی تفکر...

دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۱ ب.ظ

چند روزیست به معنی توکل فکر میکنم به نتایجی هم رسیدم اما نمیدونم چقدر میشه روش حساب کرد ....

وقتی خدایی نکرده کارت به دستگاه قضایی و دادگاه میوفته و تو در ان دادگاه محکومی یا در مورد خلاف تو  میخوان حکم بدن ازت میخوان که از خودت دفاع کنی یا حداقل حرفی بزنی که  رد اتهام بشه ازت ....

اما یه وقتایی کار به جایی میرسه که با حرفای تو ازت رفع اتهام نمیشه اونجاست که مجبوری برای خودت یه وکیل بگیری...

در اینجا به وکیلت میگی : ببین وکیل عزیز از دست من دیگه کاری بر نمیاد میخوام بهت اعتماد کنم و تمام کارهارو بسپرم به خودت . و در اینجا وکیل میگه : موکل عزیز خیالت راحت باشه تو کاریت نباشه من کارتو درست میکنم ....

به نظر من کاری که ما در قبال این وکیل انجام دادیم یه  نوعی توکل بود البته تشبیهی بیش نیست چون نمیشه معنی واقعی توکل رو با این مثال قیاس کرد ....

خب حالا بیاین معنی اصلی توکل را با هم با این مثال مقایسه کنیم...

معنی لغوی توکل: اعتماد،واگذاری کار به دیگری از این جهت که شخص خود را در انجام کار ناتوان و عاجز ببیند
توکل از وکل به معنی واگذار کردن است و در صورتی که با کلمه (علی) همراه شود به معنی اعتماد است

وکیل هم از وکالت برگرفته شده و وکالت به معنی تسلط بر امریه که به غیر شخص وکیل بر میگرده

وکیل از نام های خداونده و در حقیقت تنها خداست که در همه امور میتوان بر او تکیه کرد و تمامی کارهارو میتوان به او سپرد ....

نتیجه:

پس در نهایت معنی توکل یعنی اعتماد بی قید و شرط

نمیدونم این اندکی تفکر چقدر میتونه موثر باشه و به ما بفهمونه که اگه میگیم به خدا توکل کردیم یعنی دیگه نباید کاری به روند پیشرفت کار یا نتیجش داشته باشیم و باید به خدا اعتماد کنیم کاری که در بیشتر مواقع کمتر پیش میاد که انجامش بدیم....

امیدوارم بتونیم معنی توکل رو در خودمون نهادینه کنیم و در عملمون هم نشون بدیم که باورش کردیم ...

یاعلی