رها شده ام از هرچه دلتنگیست

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳۸ مطلب با موضوع «دل نویس ها» ثبت شده است

خانه تکانی

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹ ب.ظ

واااااااااااای چقدر اینجا خاک گرفته .....!!!!!

انگار سالهاست کسی اینجا نیومده .....

باید خانه تکانی کنم ...یک خانه تکانی اساسی ....

.

.

.

.

.

باید همه جا را تمیز کنم

باید آب و جارو کنم 

باید همه جا را چراغانی کنم  

اتفاق مهمی خواهد افتاد ...

بله درست است ...

حلمای جدیدی پا به این خانه خواهد گذاشت ....

خوش آمدی حلمای من 

سردرگمی...

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۲۵ ب.ظ

سردرگمی هایم بیشتر شده 

انگار گم کرده ام حال و هوای گذشته را 

نمیدانم آیا حلمایی که الان هستم همان است که باید باشم یا ...؟؟

گیج شده ام ...

خود را گم کردم 

اگر پیدایم کردی برگردانم ...این جسم نا توان عجیب دلتنگ روح خویش است ....

روحی که روزگاری حلمای حلما بود ....

روحی که صبوری امتیاز مثبتش بود....

اما حال...!!!!

باید به دنبالش بگردم انگار گم شده است....

تو بگو ایا من همان حلمایم که روزهاست به دنبالش میگردم ؟؟؟

کاش هایم....

شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۱۰ ق.ظ

کاش میشد برگشت 

کاش...

روز تو ...

پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۴۲ ب.ظ

امروز روز تو بود روزی که فقط مختص به توست ...

روزی که پا به عرصه وجود نهادی و تا امروز 20 لاله پرپر کردی .....

تا امروز 20 لاله از نمیدانم چند لاله عمرت را پرپر کردی و امروز لاله زیبا و تندرست 21 را به دست گرفتی و با گذشت هر روز یک برگ از آن را از دست میدهی...

امروز روزی بود که بیشتر در سکوت و غربت گذشت ...

روزی که فقط تو بودی و خودت ...

فقط تو میدانستی امروز چه روز زیباییست ....

حلمای من فکر نکنی فراموشت کردم، من همیشه به یادت هستم...هیچ کس فراموشت نخواهد کرد عزیزدلم...

حال همین امروز را به تو تبریک میگویم تبریکی که شاید تنها و یا شاید جزء معدود تبریکی باشد که تعداد آن به انگشتان یک دست میرسد ...

اما بدان این تنها تبریک شاید ارزشی بیشتر و بیشتر از هزاران تبریک داشته باشد...

حلمای من روزت مبارک

 

بهانه های دلم...

شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۴۷ ق.ظ

خدایا!

این روزها بندگانت انگار از زمین دورترند و به تو نزدیکتر. آنها دیگر بوی زمین نمیدهند و خالی شدند از عطر هرچه بی تو بودن است .

خالی شدند از هرچه عشق زمینیست .

خدایا مثل بندگانت نیستم ، رها نیستم از هر آنچه در این زمین است .

خدایا زمینت مومی شده توان پرواز را از من گرفته !

حال من چه کنم با این تنهایی ...؟؟؟

تنهایی که بندگانت برایم ساختند ؟؟؟

دلم بهانه میگیرد ! کودکی شده خردسال که دلش بادکنک میخواهد . پی در پی چادر مادر را میکشد و اصرار میکند .

اما چه سود ؟؟؟

او نمیداند این بادکنک که آرزوی امروز اوست چند صباحی بیش نخواهد بود . او هم خداییست و اگر نخ زندگیش کنده شود سوی خدا میرود .

انقدر بالا میرود که دیگر از هرچه چشم کار کند محو میشود .

کودک دلم آرزویی دارد موقت و کوتاه که فقط شادی لحظه ای برایش رقم می زند.

کودک خردسال دلم نمیداند غم از دست دادن بادکنکش بیشتر از شادی لحظه ای اش خواهد بود .

دل من ... بهانه بس است .... آرام بگیر....

اندکی بخواب...

شاید رویایی شیرین تر و ماندگارتر از بادکنک ببینی... 

کمی از خود تا خودم

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۳ ب.ظ

همچون مادری که در پس هر عصبانیتش محبتی خاص نهفته است محبتی دارم که گویای عشق خاصم به دیگران است ...

در پس هر محبتی نگرانی دارم که شاید همانند مادری باشد که فرزندش را گم کرده ...

نگرانیم بیش از حد است برای تو 

تویی که گاه دوستی هستی و گاه مادری برایم ...

از اعتقادم کم بگویم که دست و پا شکسته است و جایی برای تعریف نمیگذارد همین قدر کافیست بگویم سجاده ای دارم و مهری...

اندکی حرف دل...

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۲۷ ب.ظ

این روزها که نه صدایم قابل شنیدن است و نه نوشته هایم قابل خواندن دیگر راهی برای ارتباط نمیابم 

کاش روزها اینگونه نمیگذشت و تغییر ها این چنین نبود ...

با انکه میدانم هر روز برایم نامه مینویسی اما نمیدانم چرا پستچی محله مان دیر کرده ...

حتی گوشیم هم خراب شده چون دیگر نه زنگی از توست ونه پیامی... تو که هر روز جویای حالم هستی؟؟

جواب همه نامه های نخوانده ات را نوشته ام

پیش پیش میدانم چه نامه های عاشقانه ای برایم مینویسی.

عاشقانه های نخوانده ات را با عشق پاک خود پاسخ گفته ام

نگران نباش 

جهان خیالی...

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۵۴ ب.ظ

آنگاه که جهانی را در برابر خود میکشی که قرار است پا به پایت باشد 

و به این می اندیشی که کسی در این جهان است که تو را بفهمد، 

و باز هم تنهایی 

بدان در جهانی خیالی زندگی میکنی...

جهانی که خالی از تصورات توست 

جهانی که در آن ارزوها به دست بادهای خالی از هرچه زندگیست سپرده میشود 

دیگر قرار بس است 

فرار کن از این دنیای خیالی که تو را اینگونه ساخته 

ساخته اش برای دیگران ناپسند است 

کسی دوست نمیداردش 

پس قرار در این جسم پوشالی و تهی از زندگی جایز نیست 

فرار کن ...

بیرون بیا از این تن حلمای من 

دلتنگی...

دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۳۱ ق.ظ

دلتنگی هایت را نگه دار 

روزی خواهد رسید که دیگر هیچ دلی برایت تنگ نخواهد شد 

آنگاه این دلتنگی هارا خرج خودت میکنی

آنگاه این دلتنگی ها به خودت میرسند 

و تو شاد میشوی که دلی دلتنگ توست 

به اشک هایم اعتنایی نکن 

این چشم ها هوای این فصل را دارد 

بارش از خصوصیاتش شده 

نوازش ....

يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ

خارپشتی شده ام ...که تیغ هایش دنیای امنی برایش ساخته...

اما، حسرت نوازش عاشقانه ...تا ابد بر دلش مانده است ...