عشق نخستین 1
در کجای زمان ؟
من در کجا؟
کجای زمان ایستاده ام ؟
از کجا آمده ام ؟
از کجا؟به کجا؟به چه جای؟به چه حال؟....
این سوالات و سوالات دگر
مانده در کنج رسوبات دلم
بی تحرک ،بی جواب ....
به خدا گم شده ام ....
آری دیر سالی است که من گم شده ام
مانده ام بیرون از خانه خویش
در به رویم بسته است
نیست در من
نه توان ماندن !
و نه پای رفتن !
من فرو ریخته ام چون آوار
و مرا نیست
مرا نیست قرار!
من چرا حیرانم !
سایه ی ساکت سرگردانم؟!
در کجایم من ،آی
خانه ام ،
خانه ام را به من خسته نمای!
من چرا گم شده ام ؟
من چرا بی خبر از خویشتنم
زیر انبوه غباری جانکاه
به عبث تا کی میگردم ،من؟
لحظه به لحظه به دنبال گم شده ای گشته ام
در بین سنگ ها جستجو کرده ام ،
از خار ها پرس و جو کرده ام ،
در کوه و بیابان گشته و از هر نشانه ای پرسیده ام .
هر لحظه،هر دم!
هر دم از آیینه می پرسم ملول
چیستم دیگر ،به چشمت چیستم
لیک در آیینه می بینم که وای
سایه ای هم از آنچه بودم نیستم
تنهایی در وجود منجمدم جیغ میکشد
زمزمه ی پر طنین خاموشی
بر لبان خشک و بیجانم جاریست
خسته ام از شخم کردن در سراب
خسته ام از خشکسالی های خواب
من ندیدم زخم تیغ کیستم
من خود آزارانه با خود زیستم
خواب من در دست دقیانوس بود
حاکم رویای من کابوس بود
بغض ها چیدن از بیماریم
خواب ها کشتند در بیداریم
هر شهابی بر شبم تیغی کشید
هر شبح در خواب من جیغی کشید
من در آوار زمان ها مرده ام
بی صدا در بی نشان ها مرده ام
سایه دارد در نگاه من سراب
می وزد بر زخم هایم آفتاب
هر چه پارو می زنم در وهم خویش
غیر تاریکی نبینم سهم خویش
هرچه تمرین تبسم میکنم
چون عروسک ها تکلم می کنم
گرچه نیرویی نهانی با من است
لیک جرمی جاودانی با من است
خانه ی خاکی ترین من ها منم
روح رویین تن ترین تن ها منم
ما به وهم آب ها افتاده ایم
ما به عمق خواب ها افتاده ایم
شهر ما آن سوی نور افتاده است
شهر ما از شرق دور افتاده است
ما به تعویق زمان افتاده ایم
ما به کنج کهکشان افتاده ایم
رقص ما بر گرد تشییع تن است
بهترین آوازمان از شیون است
ما گرفتاریم در قرنی مذاب
زیر سقف سرب عصری لا کتاب
ععععععععع شمایید؟
اومدین؟!!!
چه عجب ...
کنکور چی شد؟
انشالله که دیگه قبول شده اید!
دیگه چه خبر ؟