تب دارم
میسوزم در این آتشی که فرا گرفته بند بند وجودم را
اما چه کس میداند چه زجری میکشم که آرام کنم این آتش خانمان سوز را
در آتش میسوزد خانه ساده دلم و من توانی برای خاموش کردنش ندارم
بسوز ، سوختن حق توست
کسی برای نجاتت تلاش نخواهد کرد
تو خود سوزاندی خانه خویش را ...
تو آتش را روشن کن..
اما قول نمیدهم که بسوزم..
شک نکن آتش هم عاشقم خواهد شد..
به رسم ابراهیم..گلستان میشود در برابر قلبی که جز خدا پناهی ندارد..